سه گانه
سلام
1 ) من و ساسا و بهشاد تو ماشینیم ومن شونصد بار دوره فرهنگسرای نیاورانو چرخیدم ولی کو جای پارک بالاخره می پیچم تو یه کوچه فرعی و بغل یه 206 مشکی نگه می دارم
. ساسا : مجبوری اینجا نگه داری مردم کار دارن . من : کی کار داره ؟ ساسا اشاره می کنه به 206 بغلی می گه : با سر برو تو حاله مردم . بهشاد می خنده می گه : چه هولیم کردن . نگاشون می کنم دختر با اینکه یه خروار آرایش کرده ولی کوچیکه شاید از من کوچیکتر، پسره اما یکی دو سالی از من بزرگتره . قیافه هاشون برافروخته س انگاری از بد روزگار درست سر بزنگا رسیدیموعیششونو کور کردیم
از چشاشون معلومه دارن تو دلشون حسابی بارمون می کنن . هر دوشون لم می دن به صندلی هاشونو دختره دستشو می بره تو موهای پسره و یه جوری بهش خیره میشه انگاری می خواد با چشاش درسته قورتش بده ، معلومه از این مدل دختراییه که هر روز آویزون یه پسرن ، این نشد یکی دیگه ، یکی دیگه نشد یکی دیگه ، فقط هدف داشتن یه پسره و خوشی موقت و کاذب . ساسا میگه : اینجوری نگاشون نکن زشته . می گم : می یان تو خیابون کاراشونو می کنن که همه نگاشون کنن دیگه
.
۲ ) مکان : خونه . زمان : صبح کله ی سحر کمی بعد از طلوع آفتاب . غرق خوابیم و تلفن داره خودشو میکشه بس که تو سر خودش می کوبه . به زور خودمونو می کشونیم می بریم هال گوشی رو بر می داریمو
با شنیدن صدای سرکار خانوم علیا مخدره خواب که چه عرض کنم برق از سه فازمونم می پره . هنوز میم سلامو نگفتیم که سرکار علیه دهنشونو باز می کنن که
: نتایج کنکور اومدو آرمیتا ( بچه ش ) پزشکی دانشگاه .... قبول شد ولی به خاطر روحیه ش و اینکه از خون می ترسه نمی خواد بره و می ره همون کاردانی کنه شناسی دانشگاه آزاده دهات ممسلی و اصرار اصرار که شما رو به روح اجدادتون باورکنید کنه شناسی خیلی به درد این مملکتو جامعه ی بشری می خوره و بعدشم با حرص میگن که : پزشکا که الان همشون بیکارنو ... و ما میریم تو شوک که مگه ما حرفی زدیم که اینجوری نسخمونو می پیچید
و تنها چند نکته ی اساسی در ذهنمان به وجود می آید که : 1 _ وقتی آرمیتا جانتان از خون بدش می آمد اصلا چرا اینهمه درس خوند که رتبه ی سه رقمی بیاره ، مگه رتبه ی سه رقمی آوردن به همین راحتی هاس
؟! 2 _ بر فرض محال آرمیتا جانتان با هوش سرشارشون تونستن یه رتبه ی درستو درمون بیارن اما وقتی با دیدن خون دچارغشو ضعف میشدن مگر مجبور بودن موقع انتخاب رشته پزشکی رو در صدر 100 تا انتخابشون قرار بدن خب داروسازی رو انتخاب می کردن که خون ندیده خانوم دکتر بشن
. 3 _ والا همه ی پزشکان اطراف ما در حال حاضر شاغلن اصلا نمی دونم این توهم از کجا بوجود آمده که پزشکا بیکارن تا وقتی انسان هست پزشک بیکار نمی مونه چون بیماری برای انسان هست و علاج بیماری دست پزشک ولی از اونجا که این قشر توقع دارن در قبال 7 سال زحمت حقوق مکفی و محل طبابت نسبتا معقول داشته باشند غالبا از وضعیت موجود ناراضی هستن که البته حق هم دارن وقتی می بینند بعضی از بی سوادین چطور یه شبه میلیاردر میشن دلشان برای اون سالهایی که شبانه روز دود چراغ خوردن می سوزه به هر صورت اگرهم پایتخت عزیزتر از جان ظرفیت پزشکش تکمیل هست مسلما مناطق محرومه زیادی چشم انتظار دستان پر مهرشان می باشد
. 4 _ آخه مگه مرض داری اینهمه دروغ میگی دلیلی نداره همه ی آدما مثل همدیگه باشن هر کسی استعداد پیشرفت تو یه فازی رو داره مثلا آرمیتا جان شما مطمئنا تو فاز ولگردی به مدارج عالیه خواهد رسید .
۳ ) آقا من هر کاری می کنم نمی تونم از این فیلم روز حسرت ( شبکه یک ) بگذرم . امشب که اول با آبجیام فقط رفته بودیم تو کف این افسانه بایگان با اون چشمو ابرو اومدناش یکیم نیست بگه جیگر با بیل سایه می مالی یه خط چشم مکش مرگما میکشی هی چشم خمار می کنی که چی اونوقت
. بهشاد می گفت : این کی از خواب بلند میشه که واسه سحراینجوری هفت رنگه بعدش دیدین تو رو خدا اون باباهه رو به زور پسره رو فرستاده تو اتاق زنش بخوابه بعد خودش عین ... سرشو میندازه پایین نصفه شبی دره اتاقو باز می کنه می ره بالا سر پسره . حالا نیش من اون وسط بازززز
برگشتم یواش یواش به ساسا و بهشاد می گم : نمیگه اینا زنو شوهرن ٫ پدرشوهر به این بیشعوری نوبره والا زنه مورد داره خب داشته باشه مرده که ماشالا سالمه سالمه که می ره دوتا دوتا زن می گیره بعد این بی جنبه ها هم غش غش می خندیدن . بابام اونقدر داشت حرص می خورد با اینکه از اونورنمیشنید من چی می گم ولی فک کنم می تونست حدس بزنه . منم دیدم اوضاع احوال خرابه لال شدم
در ضمن محض محکم کاری دوباره و صد باره عرض کنم که اعتیاد بلای خانمان سوزه .... ای خدااااااااا .
من رو می تونید اینجا هم بخونید .