اندکی ملاحظه
سلام
چطورین ؟ باباااا دلم براتون تنگ شده بودا .. خوبینننن ؟ من که خوبم خدا رو شکر ، هر روز می رم دانشگاهو برمی گردم خوابگاه
بعدم از اونجا که فعلا ماشین ندارم نمی تونم برم گشتو گذارو همش مجبورم عین این آدم آهنیا بچپم تو خوابگاه یا نهایتِ نهایتش با دوستام برم دو سه تا پاساژو مغازه ی درستو درمونه اینجا رو ببینم ، این روزا هم خیلی کارامون تو دانشگاه زیاد شده واسه همینم یه سره دارم از صبح تا شب تو دانشگاه می دوئم بعدم که می رم خوابگاه خستگیم به معنای کاملِ کلمه با دیدن روی ماهه هم واحدی هام از تنم می ره بیرون .
هر طبقه ی خوابگاه ما دوتا واحد داره . هر واحدشم درست مثل یه واحد آپارتمانِ دو خوابه می مونه که یه خوابش بزرگتر از اون یکیه . منم از همون ترم اول رفتم طبقه ی پنجم واحده ... اونم تو اون اتاق کوچیکه که چهارنفرس چون اون یکی اتاق با اینکه بزرگتره ولی شیش نفرس و خب معلومه زندگی تو یه اتاق با چهار نفر خیلی راحت تر از شیش نفره ، بقیه ی چیزا هم مثل آشپزخونه بین هر دوتا اتاق مشترکه ... تو خوابگاهه ما هم فقط منم که از قدیم الایام تا حالا توش موندم و بقیه ی کسایی که یه زمانی با همدیگه هم اتاقی و هم واحدی بودیم همشون بعده یه ترم رفتن خوابگاه دولتی ... این خوابگاه ما هم با تمامِ خوبی هاش یه بدی بزرگ داره اونم اینه که هر کی که اجاره ی خوابگاه رو بده می تونه بیاد فرتی بپره توش
اصلانم مسئولینش کار ندارن که طرف کیه و چیه و چی می خونه و از کجا اومده ، همینکه بیادو پولِ اجاره رو بده اجازه ی ورودش صادر میشه و رو همین حساب عربو عجم می افتن بغل دست همدیگه البته از اون ترم قرار بود دانشجوهای ارشد و رشته های علوم پزشکی که درساشون سنگیتره رو جدا کنن همه رو ببرن تو یه واحد ولی خب ظاهرا این طرح فقط یه ترم دووم آوردو باز این ترم همون شلم شوربایی شد که قبلنا بود یعنی فکر کنین دانشجوی زنبور داری که خودش درس نمی خونه و شب امتحانم با تقلب ۱۰ می گیره چطوری میخواد بزاره ماها درس بخونیم آیا ؟!
داشتم میگفتم .. من از اونجا که نزدیک دو ساله ساکنِ اتاق کوچیکه ی واحده شماره ی فلانه طبقه ی پنجم هستم و حق آبو گل توش پیدا کردم دیگه عادت کردم هر ترم یه سری هم واحدیِ جدیدو رنگو وارنگو ببینم ، همه مدلشم دیدم از شهری بگیر برو تا دهاتی ولی تا حالا این مدل هم واحدی هایی که الان دارمو ندیده بودم یعنی واااااای خداااااااا رسما منو سپیده و نغمه و معصومه ( هم اتاقی هام ) رو بیچاره کردن .. آدمای بدی نیستن بندگان خدا فقط یه کــــــــم عجیبن البته شایدم ما عجیبیم که نمی تونیم اونا رو درک کنیم .. از کثیفیو شلخته گیشون که هر چی بگم کم گفتم فقط خدا رو شکر که اینا تو اون یکی اتاقنو اتاقشون از ما سواس ولی همون آشپزخونه ای هم که مشترکا داریم ازش استفاده می کنیمو به یه روزی انداختن که آدم رغبت نمی کنه پا توش بزاره
بعدم یه سری اخلاقای عجیب غریبو فضایی دارن مثلا یکیشون عاشقو کشته مرده ی تلویزیونه جوری که از ساعت ۵ صبح بلند میشه اذان رو می بینه تا برنامه کودکو طرز تهیه ی سالاد فرنگی و سریالو اخبار ، بعدم چی اونوقت !!! عادت داره صدای تلویزیونو تا تهِ ته بلند کنه که ماها احیانا اگه کر هم باشیم بازم بتونیم بشنویم مخصوصانم صبا که انقدر اون صدا رو میبره بالاها که تلویزیونه بیچاره میخواد منفجر بشه مثلا خوده من یه بار با صدای دعاي سحر یه متر از جام پریدم بعدم قربونش برم عادت داره سریالایی که دوست داره رو تو موبایلش ضبط کنه که اگه یه وقت گوش شیطون کر از پای تلویزیون بلند شدو محض تفریح یه سری به دانشگاشون زد بتونه سر کلاس دوباره فیلمه رو ببینه و انرژی بگیره بعدم عزیزای دلم در مجاورت همدیگه اخلاقای خوبشون خوب تر شده و الان بعضی از فعالیتاشونو گروهی انجام میدن یعنی همشون باهم تا ساعت ۱۰ شب می گیرن می خوابنو بعد بلند میشن عروسی می گیرنو هــــــل و کـــــــل میکشن تا ساعت ۳ - ۴ نصفه شب مثلا خوده من یه بار ساعت ۳ نصفه شب با صدای علیشمسسسس اون ساسی مانکن یه متر از جام پریدم یا اینکه خدا نیاره اون روزی رو که یکیشون با یکی از شونصد هزار تن از دوست پسراش دعواش بشه که دیگه ما بدبختیم مثلا یه دفه خوده من با صدای جيغ يكيشون كه به دوست پسرش مي گفت صد بار بگو ... خوردم یه متر از جام پریدم
خلاصه که موندیم با اینا چیکار کنیم ! هر چی به خودشون میگیم هر چی به مدیریت میگیم هر چی دعوا می کنیم اصلا انگار نه انگار ! بابا یه کم ملاحظه هم خوب چیزیه والا ... عجبـــــــــــا .
من رو می تونید اینجا هم بخونید .