سلام

آخیش آخیش آخیش یعنی دارم یه نفس واقعی از ته دلم می کشم .. مُـردم از بس گفتم این ماشینه لامصبِ منو بیارین .. هی میگن صبر کن صبر کن ، بابا آخه چقدر صبر کنم .. مگه یه آدم چقدر صبر داره چقدر طاقت داره یعنی به جایی رسیده بودم که می خواستم برم تهران ماشینمو از تو پارکینگه خونمون بدزدم .. هی میگن تو جاده رانندگی کردن خطرناکه .. به جانِ خودم وقتایی هم که بابام می یاد دنبالما همه ی راهو خودم میشینم پشت فرمونو بابام میشینه کنارم رانندگی تو جاده رو بهم یاد میده  تمام راهم از حفظ شدم ، دیگه چشم بسته هم می تونم اون گردنه های پیچ در پیچو برم خلاصه انقدر حالم بد بودو داشتم دق می کردم که بابای گلم با اینکه خیلی کار داشت ولی یه روزه اومدو ماشینمو بهم رسوند . آخ که نمی دونین وقتی از دور داشت بهم نزدیک میشد چه احساسی داشتم ! اصلا از اون موقعي كه بابام از تهران راه افتاد من بوشو حس كردم .. حس می کردم بچه مو بعد از سالها می بینم همچینم دست به درو پنجره ش می کشیدمو نگاش می کردما که بابام احتمالِ قریب به یقین داد دیگه به دخترش هیچ امیدی نیست .

دیروزم ما یه کشت و کشتاری راه انداختیم سر کلاس بسی هیجان انگیز .. همچین زدیم یکی یکی قورباغه های شمالو تیکه پاره کردیم که دیگه فکر کنم نسلشون اساسی منقرض شد . آخه نه اینکه از سال بالایی ها و اینور اونوریا شنیده بودم که سر کلاس فیزیولوژی عملی و سر زنگ قورباغه کشی دخترا جابه جا غش می کنن واسه همینم آماده بودم که ببینم دوستام چجوری جلوم دونه دونه نقش بر زمین میشن که  هر هر بهشون بخندم ( خودم که عمراااا اگه از این غشای تی تیش مامانی بکنم  ) خلاصه که اومدن یه تُـــن قورباغه ی تپل مپل ریختن جلومون گفتن باید گروه گروه بشینو هر گروه یه قورباغه رو بکشه و شیکمشو پاره کنه . طریقه ی کشتنشم اینجوری بود که اول باید قورباغه رو می گرفتیمو محکم سرشو می کوبوندیم به یه جایی مثل سینک ظرف شویی که بی حس شه بعد که بی حس شد سرشو با قیچی می بریدیمو نخاعشو سوزن سوزنی مي كرديم بعدم دیگه مرحله ی پوست کنی بودو ریختن دل و روده ی قورباغهِ رو میز .. استادمون که مراحل قورباغه کشی رو یادمون داد منو سارا نگاهای مظلومانه ای بهم انداختیم که یعنی که یعنی !!!!! اصلانم منظورمون این نبود که یالاااا زود باش تو بکش .. دیگه هی من به سارا نگاه کن هی اون به من نگاه کن که دیدم نخیر از این سارا هیچ آبی گرم نمیشه و خودم باید آستین بالا بزنمو دست به کار شم ، حالا هر چی برگشتم بهش میگم : بیا وایسا بغل دست من که جرات کنم قورباغه رو بی حس کنم ، میگفت : نه نمی یام .. بچه م آخه خیلی حساسه دلش نمی اومد شریک جرمِ یه قاتل بشه . القصه که خیلی مستاصل شده بودمو دیگه داشتم راضی میشدم خودم تکو تنها برم جلو که یکی از شیرزنای کلاسمون اومد آنچنان قورباغه رو گرفت کوبوند به سینک که بیچاره رسما ناکوت شد بعدم خودم در حالیکه قورباغهِ هنوز جون داشت سرشو با قیچی از تنش جدا کردمو سوزن زدم تو نخاعش تا کاملا بی حسه بی حس شه بعدشم با کــــــــمال آرامش   با همون دوست شیرزنم نشستیمو پوستشو کندیمو روده و معده و روده بندشو زیر میکروسکوپ بررسی کردیم . طی این آزمایشم خدا رو شکر نه هیچ دختری غش کرد نه جیغ زد نه بیهوش شدو نه هیچ بندو بساطِ دیگه ای .. مردم نمی دونم این حرفا رو از کجا می یارن یعنی این پسرا رو ول کنیا همینجور بی وقفه می تونن دروغ بسازنو با دروغاشون کیف کنن .. منم که سرو مُـرو گنده اصلانم نترسیدم اصلانم گریه م نگرفته بود اصلانم دستو پام نمی لرزید .. خیلی هم حالم خـــــــــــوب بود ، حالا دلم میخواد یکی از این دورو وری هام بیاد بگه تو رنگ به رو نداشتی و مثل بيد مي لرزيدي ! نه خیلی دلم میخواد یکی یه همچین جراتی به خرج بده .