سورپرایز
سلام
تهرانممممم .. بعد از یه ماه .. کی باورش میشه من یه ماه طاقتِ دوری از خونمونو آورده باشم !! تازه به هیچکسم نگفتم دارم می یام .. یه سورپرایز خفن .. دیروزم رفتم یه عالمه کادوهای خوشگلو رنگ رنگی واسه بابا و مامانو ساسا و بهشادو شهی خریدمو نشستم تو خوابگاه روبان پیچشون کردم بعدم امروز ساعت ۶ بعد از ظهر راه افتادم و ساعت ۱۲ نصفه شب تهران بودم .. خودمم ماشین گرفتم اومدم خونمون یعنی مامانو بابام دقیقا اینجوری ![]()
بودن قربونشون برم ، شهی جونمم خواب بود رفتم تو خواب صورت جیگرشو دیدم کادوشم گذاشتم رو میزش صبح بلند شه ذوق کنه بعدم زود دوئیدم بالا شـــــــق درو وا کردم ساسا از پای کامپی شیش متر پرید رو هوا از صدای جیغو دادشم بهشاد از تو اتاقش اومد بیرون ماچ مالیم کرد
. خیلی خوشحالم خیلی خیلیییییییییی ..
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۸ ساعت ۱۲:۵۹ ق.ظ توسط نیلوفرانه