بازی
سلام ![]()
به دلیل بازگشت غرور آمیزمان به وبلاگستان خانوم دکتر گل داوودی جونم لطف کردن و به 3 تا بازی دعوتم کردن ما هم که سرمان درد می کند برای بازی با کمال میل ( ذوق مرگ شدگی ) دعوتشان را لبیک گفتیم .
7 تا آهنگی که خیلی دوسشون دارم :
واقعا شرمندم هر کاری می کنم تعداد ترانه های که خیلی دوسشون دارم از 7 تا بیشتر میشه هیچ جوره هم نمی تونم بینشون فرق بزارم و یکی رو بنویسم و یکی رو ننویسم آخه همشون مثل بچه هام می مونن مادر
همشون رو به یه اندازه می دوستم .
1 _ استاد جواد بدیع زاده
: شد خزان گلشن آشنایی .... بازم آتش به جان زد جدایی .... عمر من ای گل طی شد بهر تو .... وز تو ندیدم جز بدعهدی و بی وفایی .....
2 _ استاد قوامی
: شبی که آواز نی تو شنیدم .... چو آهوی تشنه پی تو دویدم .... دوان دوان تا لب چشمه دویدم .... نشانه ای از نی و نغمه ندیدم .... تو ای پری کجایی .... که رخ نمی نمایی ....
3 _ هایده
: عزیزترین سوغاتیه غبار پیراهن تو .... عمر دوباره ی منه دیدن و بوییدن تو .... نه من تو رو واسه خودم .... نه از سر هوس می خوام .... عمر دوباره ی منی .... تو رو واسه نفس می خوام .....
4 _ هایده
: روزای روشن خداحافظ .... سرزمین من خداحافظ .... روزای خوبت بگو کجا رفت .... تو قصه ها رفت یا از اینجا رفت ....
5 _ داریوش
: به من نگو دوست دارم که باورم نمیشه .... نگو فقط تو رو دارم که باورم نمیشه ....
6 _ داریوش
: تو اون شام مهتاب کنارم نشستی .... عجب شاخه گل وار به پایم نشستی .... قلم زد نگاهت به نقش آفرینی ....
7 _ داریوش
: ای که بی تو خودمو تک و تنها می بینم .... هر جا که پا می زارم .... تو رو اونجا می بینم .... یادمه چشمای تو پر درد و غصه بود ....
8 _ داریوش و مرجان
: تو سینه این دل من می خواد آتیش بگیره .... مونده سر دو راهی چه راهی پیش بگیره .... یکی حالا پیدا شده قدر اونو می دونه .... رگ خواب یار منو رقیب من می دونه...
9 _ ابی
: کی اشکات پاک می کنه .... شبا که غصه داری .... دست رو موهات کی می کشه وقتی منو نداری ....
10 _ هوشمند عقیلی
: امشب دلم می خواد تا فردا می بنوشم من .... زیباترین جامه هایم را بپوشم من .... با شوق بی حد باغچه هامونو صفا دادم ....
11 _ مهستی
: باز که ابری شد نگاهت .... بغضت هم برام عزیزه .... اما اشکاتو نگه دار .... نزار اینجوری بریزه .....من هنوز چیزی نگفتم که تو طاقتت تموم شد ....
12 _ عاصف
: امشب تموم عاشقا .... با ما می خونن یک صدا .... میگن تویی عاشق ترین عروس دنیا .... دلم بردار و ببر .... کوچه به کوچه شهر به شهر ....
۱۳ ـ سیاوش قمیشی
: نه دیگه پا میشم این بار .... خالی از هر شک و تردید .... میرم اون بالاها مغرور .... تابشینم جای خورشید .....
کلا همه ی ترانه های کامران و هومن و انریکه و الکس ( البته اعتراف می کنم که نصف بیشتره علاقم به الکس به خاطر قیافه ی مردونه و جذاب و اون صدای محکمیه که داره ) و حیفا رو دوست دارم .
7 تا آهنگی که خیلی ازشون بدم می یاد :
از همه ی ترانه های طوفان و السید و مارتیک بدم می یاد .
خصوصیاتی که اطرافیان بهم نسبت می دن :
و اماااااااااااااااا اطرافیان من به دو دسته تقسیم می شن : دوستا و غیر دوستا
از نظر غیر دوستا
خواهر دوقلوی الیاس هستم با نام مستعار الهام . یه شیطان رجیم که از دهنش آتیش می یاد بیرون با چشمایی پر خون که درجه ی از خود راضی بودنش به آسمون می رسه .
از نظر دوستا
دوست داشتنی
خنده رو
شاد و پرانرزی
ولخرج
با اراده
منطقی
صبور
وفادار
شیرین بیان
بی شیله پیله
حساس
با صداقت
وظیفه شناس
روشنفکر
لوس![]()
بازی ترانه ها رو که اکثر دوستام انجام دادن ولی از همه ی دوستای لینک شدم دعوت می کنم که هر کی دلش خواست بازی ( خصوصیاتی که اطرافیان بهتون نسبت می دن ) رو انجام بده . دعوت مخصوصم هم دکتر حمیده و دکتر سپیده و ساقی و هاله و ملوسی هستن .
دیروز نسیم ( دختر خالم ) اومد تهران
. خونه ی یکی از خاله هام کرمانشاهه ( شوهر خالم کرمانشاهیه ) به خاطر همین ما دیر به دیر همدیگه رو می بینیم آخرین باری که نسیم رو دیدم تابستون بود و وقتی اون هفته گفت که واسه استقبال عموش می خواد بیاد تهران رفتم سراغ چمدونم که همیشه حاضر و آماده جلوی در خوابگاهه و د بدو به سمت پایتخت . من و نسیم (۲ سال از من بزرگتره و دانشجوی آی تی ) و نیما ( ۱ سال از من بزرگتره و دانشجوی مکانیک ) از بچه گیمون خیلی باهم جور بودیم و آتیش می سوزوندیم . اون موقع ها ساسا می گفت : مثل ۳ تفنگدار می مونین ولی از وقتی نیما بزرگ شد و خودش رو از ما جدا کرد راه می ره و بهمون میگه مثل لاله و لادن ( دور از جون ما منظورش همون دوقلوهای بهم چسبیده متوفیه
) می مونین خلاصه دیروز نسیم اومد و یه عالمه گل نرگس
واسه ساسا آورد بعدشم رفتیم گردش و خیلی بهمون خوش گذشت حالا قول داده که دوباره عید بیاد تهران و چند روز درست و حسابی پیشمون بمونه راستی جمعه هم شله زرد نذری داشتیم اونقدر از روزایی که نذری داریم خوشم می یاد
. مامانم خیلی اهل نذر و نذورات و خیرات و مبراته واسه خاطر همینم ما اکثر روزای سال رو مشغول دیگ بالا و پایین گذاشتنیم . آی نبودین شله زرد هم زدنم رو ببینین ده بار ملاقه رو تو دیگ چرخوندم و دعا کردم حالا دعاهامم تمومی نداشتن که
تازه همتونم دونه به دونه تو ذهنم اومدین و براتون از صمیم قلب دعا کردم که اولا همیشه سالم باشین و دوما به همه ی آرزوهاتون برسین .
خاطرات روزایی که ساسا شمال بود رو می زارم برا پست بعدی
چون اگه الان بخوام بنویسم این پستم خیلی طولانی میشه و دکتر 78 می یاد میگه : اووووووووووو فکر چشم ما رو نمی کنی فکر انگشتای خودتو بکن مواظب خودتون باشید . بای بای
پی نوشت : نه .....باید گفت نه ..... باید پذیرفت گنجشک هایی که تازه الفبای پریدن را می آموزند فقط توانایی پرش های کوتاه را دارند راه زیادی مانده تا بیاموزند چگونه در آسمان بی انتهای زندگی بال بگشایند بدون هراس از بادهای موسمی ...... باید واقعیت ها را پذیرفت ...... زندگی شوخی بردار نیست ......
( دارم می میرم که بگم چی شده ولی نمیشه که ! دچار خودبسته گی شدم تموم شد رفت مادر
)