سلام

( سمت راست تصویر / ردیف سوم / صندلی دوم / بغل دختر روسری سیاهی به نام " محبوبه " که احیانا دچار دندون درد شده دستشو گرفته رو لُپش / ... مانتو روسریم طوسیِ و دارم موهامو درست می کنم ... « موهامم قهوه ایِ » ) 

دیروز جشن پرشین بلاگ برگزار شد و آقای شمشیرگر محبت کردن به من گفتن رتبه ی واقعیِ امسالت ۵ اُم بوده ... ۳ تا لیست وبلاگای منتخب تعیین کرده بودن تحت عنوان وبلاگای طلایی و وبلاگای نقره ای و وبلاگای برنزی و مجری برنامه اسم وبلاگ منو از رو برگه ای که جلوش بود تو لیست برنزی ها خوند در صورتیکه طبق لیستی که بالای سِن روی صفحه ی پشت سر مجری قرار داشت اسم وبلاگ من هم تو لیست طلایی ها اومد و هم برنزی ها !!!!!!!!!!! ... واقعا از ته دل دارم میگم که اگه اسمم اصلا تو هیچکدوم از لیستا هم نبود برام مهم نبود . من برا دیدن دوستام اومده بودم که دیدم و همین برام کافیه ولی اینجا برای من جای سوال داره که چرا باید اسم من تو دوتا لیست آورده بشه ؟! 

اگه خیلی راحت به من از قبل می گفتن کساییکه پارسالم جزو برترین وبلاگا ( که البته به نظرم این واژه از اساس غلطه چون برای هر کسی وبلاگ خودش جزو برترین هاست ) بودن باید امسال به نفع وبلاگای ناشناخته تر کنار برن ، من با کمال میل می پذیرفتم ( به نظرمم نه فقط من که تمام وبلاگای پر مخاطبم این کارو انجام می دادن چون ما در هر صورت بازدید کننده های خودمون رو داریم ) و حتی در وبلاگمم اعلام می کردم که لطفا کسی به من رای نده رتبه ی من همون ۲۱ اُم پارساله و رای های امسال برای من و امثال من اصلا لحاظ نمیشه .

خیلی بهتر و قشنگتر بود که با برنامه ریزی تر و منضبط تر این گردهمایی رو برگزار می کردید . به هر حال در کنار همه ی انتقادهایی که به نظر من به جشن دیروز وارده باید بگم که مسئولین زحمت خودشون رو کشیده بودن و در آخرم صمیمانه به همه ی دوستانِ تقدیر شده و نشده م تبریک می گم .

در حواشی جشن ۱ : از همه ی دوستایی که بهم رای دادن ممنونم

در حواشی جشن ۲ : عزیزانی که اونجا دیدم انقدر زیاد بودن که می ترسم اگه بخوام نام ببرم کسی از قلم بیافته و شرمنده گیش بمونه برای من ولی واقعا از دیدن همه خوشحال شدم ( حالا بعضیا یه کوچولو بیشتر )

در حواشی جشن ۳ : معمولا تو اینجور مجالس دوستان چند دسته اند ... با بعضیا که از قبل دوستی و از چندین کیلومتری که می بینیشون یه لبخند پک و پهن می شینه رو صورتت ... بعضیارم از رو مشخصاتی که قبلا دادن ( چی می پوشیم و اینا ) می شناسی ... بعضیا هم که خودشون تو رو می شناسن و می یان جلو میگن " زود تند سریع حدس بزن ما کی هستیم ؟! " بعد تو هی تو دلت می گی مهوش ، پریوش تا بالاخره خودشون میگن " من فلانی هستم دیگه " ... بعضیا هم که باز خودشون تو رو می شناسن و نمی یان جلو و از دور و نزدیک عکس و فیلم می گیرن . از بغل گوش آدم از آدم عکس می گیرن و به روت لبخند می زنن  ... اینو گفتم که بگم اون عکسایی که از من و محبوبه یواشکی می گرفتین و محبوبه هم انقدر سرش رو پایین انداخته بود که آخر مجلس گردنش رو به پایین خشک شد رو حلالتون نمی کنم و مدیون و فلان و بهمانین اگه به خودمم میل نکنین ... من نارحت نمیشم بابا ، بفرستین ببینم بی هوا که عکس گرفتین چجوری افتادم .

در حواشی جشن ۴ : بنده دائما از ملت عذر خواهی می کردم که نمی تونم روبوسی کنم و ته مونده ی سرماخوردگیمو بندازم رو لُپشون بعدم ملت هی می اومدن و می رفتن می گفتن تو که حالت خوبه و الکی میگی من مریضم و اینا ... انگار من اون وسط باید غش می کردم که معلوم بشه مریضم .

در حواشی جشن ۵ : از اونجا که این یکی دو سال همه ی مراسم داره به نفع خانوما برگزار میشه و به نظرم داره در حق آقایون وبلاگ نویس که بعضیاشون واقعا خوب می نویسن خیلی اجحاف میشه دلم می خواد چندتاشون رو تو وبلاگ خودم معرفی کنم که بقیه هم بشناسنشون ( اینم یه روش معرفیِ دیگه ) ... وبلاگای غیر علوم پزشکی ( دستنوشته های اینموریکس و دو کلمه حرف  ) و وبلاگای علوم پزشکی ( دندان پزشک کاذب ، آدمیزاد ، زو  ، لابیرنت من  ، آخ دندونم  ، شب و من و سازدهنی  ، مثانه ی بی قرار و قلم دندانپزشک  )           

در حواشی جشن ۶ : از همه ی کسایی که زحمت برگزاری جشن رو با وجود همه ی مشکلات حاشیه ایش کشیدن ممنون . خسته نباشید خانم پولاد زاده عزیز و آقای شمشیرگر مهربان ... در ضمن برای اون دستای پشت پرده ی حواس پرتم که ضایع شدن و اسم منو دو جا آوردن یه کفففف مرتب ... بزن اون دست قشنگه رو بزن بزن .     

پی نوشت بی ربط : خیلی خنگ و احمقی